جدول جو
جدول جو

معنی چاک بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو

چاک بزوئن
در رفتن، چاک زدن، دریدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

قاب بزئن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای تندر، رعد زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرکشی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فاسد شدن گندم
فرهنگ گویش مازندرانی
شاشیدن، شب ادراری، بید زدن فرش و لباس و چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
قدم برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر رفتن آب و مایعات در اثر جوشیدن، جوشش چشمه
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت سوار، هنگامی که پاشنه ی پا به شکم اسب بزند دا اسب به
فرهنگ گویش مازندرانی
جویدن، جهیدن پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
در حال جان کندن، به سکسکه افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
نشان کردن، با کلوخ چیزی یا کسی را هدف قرار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوشاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
دو پارچه را با نخ و سوزن به هم وصل کردن و کوک های درشت زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گاز زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دوخت و دوز کردن با سوزن
فرهنگ گویش مازندرانی
به هن و هن افتادن، نفس نفس زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بخیه زدن، کوک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
مکیدن، نوک زدن ماهی به قلاب، هق هق گریه
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستاده در یک جاماندن، توقف پرنده در جایی، جوانه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پا گذاشتن، قدم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله ای در نمدبافی که با سعد دست بر آن ضربه زنند، به پرواز
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیده شدن، متلاشی
فرهنگ گویش مازندرانی
واژه ای تحقیرآمیز
فرهنگ گویش مازندرانی
پرش و جهش ماهی و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
عملی در شالی کوبی که به واسطه ی آن برنج سفید و شفاف می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
عوض کردن مکان، جوانه زدن سر شاخه های درخت، توقف کوتاه مدت و سپس به جای
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی مجازات، دار زدن، آویزان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرحرفی کردن، پرچانگی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی را به تندی برداشتن، قاپیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشاندن خاک به وسیله ی مرغ ۲جستجو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سیلی زدن، کشیده زدن، کف زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گشت و گذار
فرهنگ گویش مازندرانی
با سرشاخه ی درخت مرز بین مراتع را مشخص کردن، بریدن شاخ و
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی از نشستن، با کپل روی زمین پهن شدن
فرهنگ گویش مازندرانی